|
جای خالی ات را در آغوش می گیرم نویسنده: آمنه نقدی پور برچسبها: مادر, مادر دوستت دارم, عشق فقط یک کلام, عکس و متن مادر
+ نوشته شده در ۱۴۰۰/۰۳/۲۰  توسط آمنه نقدی پور
|
مادر همان پناهگاهیست که هرگز تمام نمی شود نویسنده: آمنه نقدی پور ثبت شد✅ ______________________________ نامه های آمنه نقدی پور به مادرش کتاب معراج خون در پرتال دانشگاه طرفداران و هواداران آمنه نقدی پور دانلود کتاب های آمنه نقدی پور از کتابناک و کتاب سبز بخوانید شعرهای آمنه نقدی پور را در: شعر نو و ایرافتا و شعر ناب و آکادمی ترانه
برچسبها: آمنه نقدی پور, آمنه نقدیپور, مادر, روز مادر
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۱۲/۱۹  توسط آمنه نقدی پور
|
خاطرات کودکی ام مرا به یاد آغوش مادرم می اندازد نویسنده: آمنه نقدی پور ثبت شد✅ ______________________________ نامه های آمنه نقدی پور به مادرش کتاب معراج خون در پرتال دانشگاه طرفداران و هواداران آمنه نقدی پور دانلود کتاب های آمنه نقدی پور از کتابناک و کتاب سبز بخوانید شعرهای آمنه نقدی پور را در: شعر نو و ایرافتا و شعر ناب و آکادمی ترانه
برچسبها: آمنه نقدی پور, آمنه نقدیپور, مادر, روز مادر
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۱۲/۱۸  توسط آمنه نقدی پور
|
تقدیم به مادری که نیست اما تا دنیا دنیاست مادر است نویسنده: آمنه نقدی پور برچسبها: مادر, روز مادر, آمنه نقدی پور, متن ادبی
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۱۱/۱۹  توسط آمنه نقدی پور
|
عکس کودکی ام مرا به یاد آغوش مادرم می اندازد آغوشی که همیشه مأوای دلتنگی ام بود آغوشی که آرامگاه اندوهم بود کودکی من در یک کلمه خلاصه می شود: «مهر مادری» کلمه ای که ختم تمام کلمات است «مهر مادری» با روح و جان و وجودم سرشته شده از همان کودکی شیفته اش شدم و قلبم به قلب پرمهرش گره خورد همان زمانی که آغوش پر مهر مادر را در بر گرفته بودم و دستانش گیسوانم را می نواخت و نگاهش در نگاهم گره خورد و با تبسمی روح نواز مرا «ثمره ی عشق بی پایانش» خطاب کرد وقتی نفس های حیات بخشش را با نفسم یکی می کرد با تک تک کلماتش قلب از کف رفته ام تسخیر عشقش میشد می گفت: تو فرشته ی کوچک مادری می گفت: تو عشق بی نظیر مادری می گفت: تو که آمدی مفهوم زندگی را فهمیدم می گفت: تنها شوق زندگی ام تویی می گفت: با چشمان تو زندگی را می بینم می گفت: دنیای قبل از تو ، جهنم بود مادرم به من می گفت: تو که آمدی دنیای من را بهشت کردی مادرم عاشقم بود، که عاشقش هستم عاشقش بودم، که عاشقم بود من با چشمان او میدیدم و او با چشمان من فهمش برای افراد عامی سخت است ولی آدم های عاشق ِ سینه سوخته، مفهوم عشق ما را خوب می فهمند آدم هایی که در کنار مادرشان اشک ریخته اند صورت مادرشان را لمس کرده اند با لبخندش خندیده اند به خاطرش سینه چاک کرده اند به عشقش غیرت کرده اند به اسمش قسم خورده اند به یادش خدا را تجسم کرده اند با سکوتش به چشمان صامتش خیره شده اند و با کلمه به کلمه ای که از لبان ترش تراوش کرده زندگی کرده اند که می داند و چه می داند که مادرم چگونه فرشته وار کودکی ام را ساخت؟ مادرم با هر ذکری که بر لب جاری می کرد هزار فرشته را به استقبال کودکی ام می آورد مادرم کودکی مرا در آغوش فرشتگان و در آغوش فرشته ای که خدایی بلد بود پرورش داد مادرم تنها فرشته ی زمینی بود که دیده ام و می شناسم مادر جان، هزاران سپاس که کودکی ام را فرشته وار ساختی مادر، تو با شکوه ترین خاطره ی زندگی منی تمام چیزهای خوب دنیا مرا به یاد تو می اندازند دخترت آمنه شبها به عشق دیدن چشمانت ستاره ها را می شمارد چشمان تو در ماه خلاصه شده و ستاره ها دور چشمانت می گردند نویسنده: آمنه نقدی پور برچسبها: مادر, کودکی, آمنه نقدی پور, متن ادبی
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۹/۱۸  توسط آمنه نقدی پور
|
می خوام برات غزل بگم، که یه دنیا می ارزه ترانه با خاطره هات، بدون حد و مرزه دستای من می کِشِه دردِ، قلبتو می شکنه مادر خدا پیش غمات، زانو زمین می زنه وقتی به تو فِکر می کنم، خدا میاد تو یادم فرصت پاک کردنتو، به خاطرم ندادم می خوام بگم، وقتی که کوله بارِ مرگو بستی عهدتو با درد و غمای زندگیت شکستی وقتی چشای نازِ تو نیازِ آخرم شد بهونه گیری شبام دیدن مادرم شد وقتی همه دنیا مِثل پناه مادرم نیست شبیه مرگه وقتی سایه ش دیگه رو سرم نیست دنیا یه زندونه که روی میله هاش نوشتم مادر که رفت، تا پای مرگ، اسیر سرنوشتم پُشت سَرَم خاطره هات دورن و دوست داشتنی معنیِ مادر چیه جز: خاطره های تنی یاد تو زندست تو دلم با تو نفس می کشم بعد تو از کل جهان از همه دس می کشم رو خاک تو، چشمای من دنبالِ ردّ پاته سجّاده رو سنگِ سیات، دفترِ خاطراته مُهرِ نمازت که شبا همدم غصّه هات بود تو لحظه های خیسِ من، رنگِ غمِ نگاته ترانه سرا: آمنه نقدی پور از کتاب یک جفت پای دار برچسبها: شعر برای مادر, شعرمادر, شعرزیبا برای مادر, مادر
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۶/۲۲  توسط آمنه نقدی پور
|
گفتی سکوت را بشکنم و آنوقت باید که بشنوی ز لبم: مادر این آخرین شکستنی ات شد دنیای غُصّه، غُصّه ی بی آخر در هق هقِ مداوم و آهسته مادر که رفت روز و شبم یعنی: یک انجمادِ ممتد و پیوسته
سردم، شبیه سنگِ مزارت سرد افتاده گل به پای مزارت زرد پاییز، زردِ زرد و زمستان زرد رفتی و بی تو باغ و بهارت زرد که پای خاکِ سردِ تو جان داده قلب من است روی مزار تو که عشق را به سنگ نشان داده
تقدیرِ من بی تو چه بی رحم است در ازدحامِ مرگ و فراموشی عادت به روزهای نبودن ِ نو تاریکی است و حُکم به خاموشی در یک بهشتِ گمشده ی مسکوت با مردگان مشمئز و خیره در یک فضای مضطرب و مبهوت
قرآن و رَحل و مُهرِ نمازت را با بغض روی خاکِ تو می چینم این مُهر، بوی رویِ تو را دارد بعد از خدا، تو قبله و آیینم
مادر خدای عشق، خدای درد دنیا مدام پیشِ تو کم آورد دنیا نبود لایق دستانت دنیا تویی به قلب جهان برگرد
این پنج شنبه حس ِ بدی دارم چون دیدن تو سهل و میسّر نیست گل های روی خاکِ تو می فهمند پژمردگیِ لحظه ی، مادر نیست از کتاب : یک جفت پای دار برچسبها: شعر برای مادر, شعر برای فوت مادر, مادر, مادرانه
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۶/۲۰  توسط آمنه نقدی پور
|
|