قربان خدا که عید قربان آورد
یک جان گرفت و یک جهان جان آورد
از وادی کفر، عشق و ایمان آورد
از عشق ترحمی به انسان آورد

شاعر: آمنه نقدی پور


برچسب‌ها: شعر در مورد عید, عید قربا, عید غدیر, شعر مذهبی
+ نوشته شده در  ۱۴۰۰/۰۷/۰۳  توسط  آمنه نقدی پور  | 

باورش سخت است امّا اتّفاقش اوفتاد
در دلِ کلِّ جهان سردی ِ داغش اوفتاد
شیرخواره کودکی در بطنِ میدانِ نبرد
ضَجّه می زد "العطش" تا اشتیاقش اوفتاد
یالِثارات الحسین، بابُ الحوائج زخم خورد
حَرمَله تیری زد و نا از دِماغش اوفتاد
باغِ سبزِ مصطفی را در بلا انداختند
خرمنَش را سوختند، آتش به باغش اوفتاد
بر زمین یک قطره از خونِ علی اصغر نریخت
وا أسَف ای کوفیان عباس ساقَش اوفتاد
کعبه شد درخون، شناور چون خدا دلخون شد
وقتی ایوانِ ولایت سقف و طاقَش اوفتاد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: معراج خون, شعر مذهبی, آمنه نقدی پور, حضرت علی اصغر
+ نوشته شده در  ۱۳۹۸/۰۲/۰۱  توسط  آمنه نقدی پور  | 

صدای شیهه ی اسبان، شنیده می شود و

جهان به خونِ شهیدان کشیده می شود و


کَمَر شکست، جهان زیرِ این بلای بزرگ

تمامِ عرش و مَلَک، قد خمیده می شود و


ببین که کوفه شده قتلگاهِ پیر و جوان


صدای کودکِ زخمی شنیده می شود و


سکینه صِیحه کشان می دَوَد در آن میدان


عزای کودکِ عطشان پدیده می شود و


ببین که معرکه برپاست، چون علی اکبر


به تیغِ فتنه ی دشمن کشیده می شود و


و عمّه ضَجّه کُنان، خاک می کُنَد بر سر


گُلِ عزیزِ حسین است، چیده می شود و


حسین، بی سر و مجروح و ردّ ِ سیصد زخم


به روی پیکرِ زخمیش دیده می شود و


حجاز و شام دل آزرده، کربلا غمگین


و رنگِ عَرش و مَلَک هم، پریده می شود و


نشسته کشورِ لاهوت، در سیاهیِ محض


به زیرِ غم، تنِ دنیا خمیده می شود و


فدای زجرِ حسین و فدای صبرِ حسین


خمیده کُلّ جهان در کنار قبرِ حسین

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام حسین, شعر در مورد محرم, شعر مذهبی, شعر در مورد عاشورا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۷/۲۵  توسط  آمنه نقدی پور  | 

مجلسِ اُنسی ست در این خانه، دلدارم کجاست؟

میهمانِ خانه می گوید، خریدارم کجاست؟
جمعِ خوبان جمع، در زیرِ عبای حیدری
مستِ عشقی ذوالجلالی گفت: خَمّارم کجاست؟
ساقی اش زهرا، محمّد با حسین است و علی
از حسن در جمعِ خوبان، دیده بردارم کجاست؟
مصطفی با خاندانِ پاکِ عترت در حضور
شاهدِ قدسی این مجموعِ گلزارم کجاست؟
جبرئیل آمد به اذن ِو اشتیاق ذوالجلال
با تحیّت گفت: جانا خانه ی یارم کجاست؟
"تأذنُ لی یا رسول الله اَدخل جَمعَکُم"
در طلب جبریل پیکِ حق نگه دارم کجاست؟
خواند جبریل آیه ی تطهیر را بر جمعشان
عصمتِ بی انتها اینجاست، عَیّارم کجاست؟
"اِذهَب عَنهُم رِجسَ طَهِّرهُم اِلهی اَهلَنی"
مصطفی دیباچه ی پاکیست، تومارم کجاست
عصمتِ زهرا، که عِرضِ کائنات است و زمین
آبرویش صد غزل، دیوانِ اشعارم کجاست؟
کافری هوشیار، مست از عشق شد بی پرده گفت:
فاطمه نیکوترین زن هاست، انکارم کجاست؟
قبله ی تقوایشان از لیلة الکفری گذشت
کافری مؤمن شد و می گفت: زنهارم کجاست؟
مهر او آبِ بهشت است و زمین کابینِ او
غصب شد مهریه ی زهرا، علمدارم کجاست؟
ما نمک پروردگانِ مهرِ زهرا در زمین
زنده از مهرش به لب داریم، دَیّارم کجاست؟
خانه یعنی مهرِ زهرا ، دلبرش یعنی حسین
دورِ این کاشانه باید گشت، سیّارم کجاست؟

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, معراج خون, وبلاگ آمنه نقدی پور, حدیث شریف کسا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۵/۰۲  توسط  آمنه نقدی پور  | 

که روزِ یازدهم بود و ماهِ ذی قعده
رسید دستِ زمین، دستِ هشتمین وعده
و نجمه مادرِ او، نجمِ آسمانی شد
زمین عروج کرد و در آن لحظه پرنیانی شد
صدای ذکرِ خدا، در زمین طنین انداخت
تمامِ بطنِ زمین، غَرقِ دُر فشانی شد
و رسمِ جاهلیت مُرد، بس که عالِم بود
و جَهل و درد در آن لحظه محو و فانی شد
به روحِ مُرده ی هر واژه زندگی سر زد
تمامِ شعر، پُر از روحِ زندگانی شد
دلِ نجیبِ زمین می تپید، باورکن
زمینِ سنگی و خاکی هم، آسمانی شد
زمینِ بارور از عشق، فارغ از فتنه
نشست هم نفسش، غرقِ هم زبانی شد
مدینه بارِ دگر، شهرِ کبریایی گشت
و جای جای مدینه، پُر از معانی شد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام رضا, شعر مذهبی, مشهد مقدس
+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۶/۰۱  توسط  آمنه نقدی پور  | 

می گفت: "لا اله الا الله"
بر پایه ی اصولِ توحیدی
هرگز نشد که در دلش آیَد
یک لحظه ترس و آه و نومیدی
شهرِ مدینه زادگاهَش بود
محبوبِ قلبِ مردمانَش بود
ذکرِ خدای حق تعالی هم
همواره جاریِ زبانش بود
او پیشوای هشتمِ ما شیعه
مقتولِ دست های پلیدی شد
دستی که سم به خوردِ رضا داده
مفتونِ سیره های یزیدی شد
مأمون برای حفظِ مقامِ خود
رسمِ برادریش را گُم کَرد
خنجر به گُرده ی برادر زد
خود را لعینِ عامه ی مردم کَرد
مأمون به خُدعه ی ولیعهدی
فکرِ مقاصدِ سیاسی بود
از اعتبار و منزلتِ مولا
دلگیر و بیقرار و عاصی بود
شَمسُ الشُّموس، عالم ِبی همتا
علمش علومِ کبریایی بود
آن عالِمِ تبارِ رسول الله
آراسته به جمالِ خدایی بود
کُنیه اش ابوالحسن بود و
دیگر رضا، به معنی خشنود
او پیشوای هشتمِ ما شیعه
رو به تمام مؤمنان فرمود:
با ذکرِ "لا اله الا الله"
آیید در حصارِ امنِ من
باید شود تمامِ عمل هاتان
توحید با اصول پرستیدن

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام رضا, شعر مذهبی, شعر برای امام رضا, امام هشتم
+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۴/۰۳  توسط  آمنه نقدی پور  | 

وقتی قلم چرخید دیدم واژه اینجاست
قلبِ تمامِ واژه های تازه اینجاست
یک واژه ی پر رنگ در این خانه گُل کرد
دیدم تمامِ حرمت کاشانه اینجاست
فصل گُل وگُلواژه های شعر در اوست
صدها سبد گُل، نَه گُل وگُلخانه اینجاست
یک واژه بعد از سالها چشم انتظاری
گُل کرد در این دل که جاویدانه اینجاست
اینجاست زیبای همیشه، شاهِ دلها
آری حسین آن لؤلؤِ دُردانه اینجاست

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام حسين, شعر مذهبی, شعر در مورد محرم, شعر در مورد عاشورا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۳/۰۶  توسط  آمنه نقدی پور  | 

تنهای تنها، واژه ها معنا ندارند
در شعرِ هستی بی حسین مأوا ندارند
وقتی غزل در اتفاقِ شیوَنش مُرد
دیدم به چشمم عاشقان همتا ندارند
آری غزل از اتّفاقِ عشقِ او رفت
بَر بَست رختی را، که آن دل ها ندارند
در دشت ِغربت بی حضورش درد خواندیم
خواندیم تا دیگر گلوها، نا ندارند
آری گلویش را بریدند و چه دردی
انسانیّت خوب است ولی آنها ندارند
بر سنگفرشِ فاجعه تا قرن ها بعد
برگی شبیهِ برگِ دردش را ندارند

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر مذهبی, آمنه نقدی پور, امام حسین, کربلا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۴/۱۱/۱۶  توسط  آمنه نقدی پور  |