|
ضربه ی خنجری به گردنِ او ضربه ای هم نشسته بر گُرده شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون برچسبها: شعرمذهبی, شعر در مورد محرم, آمنه نقدی پور, امام حسین
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۶/۲۵  توسط آمنه نقدی پور
|
شهید اول صحرای خیر و شر شهید زنده ی مولا علی اکبر
شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون برچسبها: حضرت علی اکبر, شهدای کربلا, شهادت حضرت علی اکبر, آمنه نقدی پور
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۵/۱۲  توسط آمنه نقدی پور
|
مجلسِ اُنسی ست در این خانه، دلدارم کجاست؟ میهمانِ خانه می گوید، خریدارم کجاست؟
شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون
برچسبها: آمنه نقدی پور, معراج خون, وبلاگ آمنه نقدی پور, حدیث شریف کسا
+ نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۵/۰۲  توسط آمنه نقدی پور
|
خدا نخواست دلی بی تو امتحان بِشَوَد شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون برچسبها: امام علی, حضرت علی علیه السلام, وفات حضرت علی, معراج خون
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۸/۲۱  توسط آمنه نقدی پور
|
می گفت: "لا اله الا الله"
شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون
برچسبها: امام رضا, شعر مذهبی, شعر برای امام رضا, امام هشتم
+ نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۴/۰۳  توسط آمنه نقدی پور
|
یکی سر به سجّاده ی عشقه وُ شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون برچسبها: شعر مذهبی, ابن ملجم مرادی, حضرت علی, ترانه جدید اجرا نشده
+ نوشته شده در ۱۳۹۳/۱۲/۲۱  توسط آمنه نقدی پور
|
سوگواران، نوحه میخوانند امشب، هر زبان خونیست ذکرِ "ثارالله"می پیچد، تمامِ پرنیان خونی ست زَهر می نوشند، مدّاحان ِ کوفه زَهر می نوشند جام های زَهر، خونی، جام های شوکَران خونی ست مرثیه خوانیِ زینب... می رسانَد آب را سَقا این لبانِ تشنه ی تفتیده، تا عُمقِ دهان خونی ست حَنجره می لرزد و از سینه آتش میزَنَد بیرون تیغ در دستانِ دشمن، مغزهای استخوان خونی ست می شود عبّاس آب آور، بشوید خونِ دستان را دست های زخمیِ سالارْ مرد ِ پهلوان، خونی ست غسل باید کرد آخر، کودکان عطشان و گریانند "العطش عبّاس" کو آبت؟ گلویِ کودکان خونی ست رقصِ خون بر نیزه های ظلم، رقص ِ اهرِمَن در باد کاروانِ تشنه لب، در این عزایِ جاودان خونی ست ناگهان خورشیدِ سوم، در عروجِ درد پنهان شد بعد از آن چشمِ زمین و هفت چشمِ آسمان خونی ست شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون برچسبها: شعر برای امام حسین, کتاب معراج خون, شعر مذهبی, امام حسین
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۰/۱۳  توسط آمنه نقدی پور
|
در من تنیده غزل با طلیعه خونی: می تکانم بغض، بر ویرانه هایش اشک می بارَد چشم هایم با خیالِ شانه هایش اشک می بارَد دست هایم قَدّ ِحتّی شانه هایش نیست، می دانم! مَرهَمِ هر درد، از بُغضِ صدایش اشک می بارَد خنجرش مثلِ مُسَلسَل های زَرّین می دَرَد شب را مردِ عاشورایی ام، از آیه هایش اشک می بارَد چون کبوتر با دو بالِ زخم خورده راز می گوید بس که او می گِریَد از شال و ردایش اشک می بارَد در کنارِ غربتِ سجّاده پیدا می شود گاهی بینِ قرآن خواندنمحتّی خدایش اشک می بارَد این زیارت های عاشوراییِ در سُجده غم دارد مرثیه از ابتدا تا انتهایش، اشک می بارَد دست هایم هر شب از "اَمّن یُجیب" َش لرز می گیرد آتشِ در سینه ام بر تکّه هایش اشک می بارَد شمع ها در چَشم هایم، قطره قطره ذوب می گَردَد شمع حتّی در غمش تا پیشِ پایش، اشک می بارد
شاعر: آمنه نقدی پور از کتاب معراج خون برچسبها: محرم, امام حسین, شعر برای امام حسین, عاشورا
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۰۹/۰۸  توسط آمنه نقدی پور
|
|