ضربه ی خنجری به گردنِ او

ضربه ای هم نشسته بر گُرده
صبر از چشم های گریان و
طاقت از بغض های من بُرده
می نشینم کنارِ دفتر و بعد
کودکانش هماره می گویند
"اَلعَطَش" شاعرِ دل آزرده
"اَلعَطَش" شعرهای افسرده
با تمامِ هجاءها صد بار
"اَلعَطَش"می رسد به گوشِ زمان
شِعر سَقای مُبهمَی دارد
بینِ دستانِ خیس و تاخورده
مادرم ذکرِ "یا حسینش" باز
کربلا را کشانده در خانه
ظرف های شکستنی امشب
ناگهان، ناگهان ترک خورده
ماه در حوضِ خانه افتاده
آب امشب قتیلِ جان ها شد
آب، دیگر که جان نمی بخشد
گل نشسته است، خیس و پژمرده
کودکان، زار می زنند پدر
می روی کربلا بیار کمی
خانه این روزها طلب کرده
علقمه با نَوای آزُرده
از خدا آمده ست آیتِ وحی
توی هر خانه کربلا باشد
پدرم زخمی است فریادش
مادرم خون به چشمش اَفشُرده
"بابی انت اُمی" اَم امشب
نیزه ای در گلوی شب کرده
چادرم خیمه می شود امشب
منم و ذکرهای نشمرده

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعرمذهبی, شعر در مورد محرم, آمنه نقدی پور, امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۶/۲۵  توسط  آمنه نقدی پور  | 

شهید اول صحرای خیر و شر

شهید زنده ی مولا علی اکبر
در آن پیداست سیمای خداوندی
جمالِ پاکِ پیغمبر، دَمِ حیدر
شجاعت از حسین آموخت عصمت از
زنِ والا و پاکِ ساقی کوثر
رَشید و پُر دل و نام آورِ میدان
شبیهِ نیمه ی سیبی ز پیغمبر
یلِ آب آور و کرارِ جان برکف
چراغ و چشم و امیدِ دلِ لشکر
به آنی قلع و قمع و مرگ می ریزد
به سَر و پا و اسب و بر تن اژدر
به صحنِ کربلا جانانه، جان بر کف
بِزَد بر قلبِ کفرِ جاهلان خنجر
درو می کرد دشمن را ز پیش و پس
که ناگه فرق او شد طعمه ی خَنجَر
شهیدِ اوّل دشت بلا و خون
عزیز و نورِ چشمِ ساقی کوثر

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: حضرت علی اکبر, شهدای کربلا, شهادت حضرت علی اکبر, آمنه نقدی پور
+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۵/۱۲  توسط  آمنه نقدی پور  | 

مجلسِ اُنسی ست در این خانه، دلدارم کجاست؟

میهمانِ خانه می گوید، خریدارم کجاست؟
جمعِ خوبان جمع، در زیرِ عبای حیدری
مستِ عشقی ذوالجلالی گفت: خَمّارم کجاست؟
ساقی اش زهرا، محمّد با حسین است و علی
از حسن در جمعِ خوبان، دیده بردارم کجاست؟
مصطفی با خاندانِ پاکِ عترت در حضور
شاهدِ قدسی این مجموعِ گلزارم کجاست؟
جبرئیل آمد به اذن ِو اشتیاق ذوالجلال
با تحیّت گفت: جانا خانه ی یارم کجاست؟
"تأذنُ لی یا رسول الله اَدخل جَمعَکُم"
در طلب جبریل پیکِ حق نگه دارم کجاست؟
خواند جبریل آیه ی تطهیر را بر جمعشان
عصمتِ بی انتها اینجاست، عَیّارم کجاست؟
"اِذهَب عَنهُم رِجسَ طَهِّرهُم اِلهی اَهلَنی"
مصطفی دیباچه ی پاکیست، تومارم کجاست
عصمتِ زهرا، که عِرضِ کائنات است و زمین
آبرویش صد غزل، دیوانِ اشعارم کجاست؟
کافری هوشیار، مست از عشق شد بی پرده گفت:
فاطمه نیکوترین زن هاست، انکارم کجاست؟
قبله ی تقوایشان از لیلة الکفری گذشت
کافری مؤمن شد و می گفت: زنهارم کجاست؟
مهر او آبِ بهشت است و زمین کابینِ او
غصب شد مهریه ی زهرا، علمدارم کجاست؟
ما نمک پروردگانِ مهرِ زهرا در زمین
زنده از مهرش به لب داریم، دَیّارم کجاست؟
خانه یعنی مهرِ زهرا ، دلبرش یعنی حسین
دورِ این کاشانه باید گشت، سیّارم کجاست؟

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, معراج خون, وبلاگ آمنه نقدی پور, حدیث شریف کسا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۰۵/۰۲  توسط  آمنه نقدی پور  | 

خدا نخواست دلی بی تو امتحان بِشَوَد
بدونِ هیبتِ تو واژه پهلوان بِشَوَد
چرا که خواست که بازوی پهلوانی تو
حریفِ خنجر و هر تیر و هر کمان بِشَوَد
خدا نخواست، زمین جاودانه غبطه خورَد
چرا که خواست، زمین شکلِ آسمان بِشَوَد
شبیه حلقه ی انگشترِ نشان شده ات
شدیم حلقه به گوشی، که با نشان بِشَوَد
و ماه، ضربه شد و رسم شد در این وادی
که ماهِ ضربتِ تو، ماهِ بذلِ جان بِشَوَد
و شیرمَردِ جهان تَن به این قضا می داد
که ابن مُلجمِ ملعون، سگ جهان بِشَوَد
و خواست لحظه ی محراب رنگ خون بِشَوی
اگرچه کوفه بدونِ تو بی اَمان بِشَوَد
بنوش جام شهادت، که مصلحت این است
که مرگ در کفِ تو، شِکلِ شوکَران بِشَوَد
خدا نخواست جهان، بی تو امتحان بِشَوَد
چرا که خواست جهان، از تو جاودان بِشَوَد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام علی, حضرت علی علیه السلام, وفات حضرت علی, معراج خون
+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۸/۲۱  توسط  آمنه نقدی پور  | 

می گفت: "لا اله الا الله"
بر پایه ی اصولِ توحیدی
هرگز نشد که در دلش آیَد
یک لحظه ترس و آه و نومیدی
شهرِ مدینه زادگاهَش بود
محبوبِ قلبِ مردمانَش بود
ذکرِ خدای حق تعالی هم
همواره جاریِ زبانش بود
او پیشوای هشتمِ ما شیعه
مقتولِ دست های پلیدی شد
دستی که سم به خوردِ رضا داده
مفتونِ سیره های یزیدی شد
مأمون برای حفظِ مقامِ خود
رسمِ برادریش را گُم کَرد
خنجر به گُرده ی برادر زد
خود را لعینِ عامه ی مردم کَرد
مأمون به خُدعه ی ولیعهدی
فکرِ مقاصدِ سیاسی بود
از اعتبار و منزلتِ مولا
دلگیر و بیقرار و عاصی بود
شَمسُ الشُّموس، عالم ِبی همتا
علمش علومِ کبریایی بود
آن عالِمِ تبارِ رسول الله
آراسته به جمالِ خدایی بود
کُنیه اش ابوالحسن بود و
دیگر رضا، به معنی خشنود
او پیشوای هشتمِ ما شیعه
رو به تمام مؤمنان فرمود:
با ذکرِ "لا اله الا الله"
آیید در حصارِ امنِ من
باید شود تمامِ عمل هاتان
توحید با اصول پرستیدن

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام رضا, شعر مذهبی, شعر برای امام رضا, امام هشتم
+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۰۴/۰۳  توسط  آمنه نقدی پور  | 

یکی سر به سجّاده ی عشقه وُ
یکی هر قیامش پر از نفرته
یکی روی سجّاده زانو زده
یکی دیگه رو سجده بی غیرته
تو محراب، از عشق حرفی نزن
که حتّی همونجام جلّاد هست
تو صحنِ اذان و مناجات هم
یه مُشت آدمِ پست و شیّاد هست
تو اون لحظه که دستِ اهریمن از
دل و دین و از عقل کوتاه شِه
یکی هست، توو آدمای پلید
واسه غَمزه ی هرزه بیراه شِه
همین آدما گاهی اهریمنو
با شمشیرِکینه خِجِل می کنند
همونا که دستِ خداوند رو
واسه دستای هرزه وِل می کنند
یه گلچین بی رحم شمشیرشو
واسه چیدنِ لاله پُل می کنه
تبِ لاله ی سرخ وقتِ اذان
روو سجّاده ی عشق، گُل می کنه
مؤذن شهادت به اسم تو داد
که اون قاتلِ پست، مجنون شد
توی صحنِ محراب با فرقِ تو
همه صحنِ قلبِ خدا خون شد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر مذهبی, ابن ملجم مرادی, حضرت علی, ترانه جدید اجرا نشده
+ نوشته شده در  ۱۳۹۳/۱۲/۲۱  توسط  آمنه نقدی پور  | 

سوگواران، نوحه می­خوانند امشب، هر زبان خونی­ست

ذکرِ "ثارالله"می ­پیچد، تمامِ پرنیان خونی ­ست

زَهر می ­نوشند، مدّاحان ِ کوفه زَهر می ­نوشند

جام ­های زَهر، خونی، جام­ های شوکَران خونی ­ست

مرثیه خوانیِ زینب... می­ رسانَد آب را سَقا

این لبانِ تشنه­ ی تفتیده، تا عُمقِ دهان خونی ­ست

حَنجره می ­لرزد و از سینه آتش می­زَنَد بیرون

تیغ در دستانِ دشمن، مغزهای استخوان خونی­ ست

می ­شود عبّاس آب آور، بشوید خونِ دستان را

دست ­های زخمیِ سالارْ مرد ِ پهلوان، خونی ­ست

غسل باید کرد آخر، کودکان عطشان و گریانند

"العطش عبّاس" کو آبت؟ گلویِ کودکان خونی ­ست

رقصِ خون بر نیزه ­های ظلم، رقص ِ اهرِمَن در باد

کاروانِ تشنه لب، در این عزایِ جاودان خونی­ ست

ناگهان خورشیدِ سوم، در عروجِ درد پنهان شد

بعد از آن چشمِ زمین و هفت چشمِ آسمان خونی ­ست

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر برای امام حسین, کتاب معراج خون, شعر مذهبی, امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۰/۱۰/۱۳  توسط  آمنه نقدی پور  | 

در من تنیده غزل با طلیعه خونی:

­می تکانم بغض، بر ویرانه ­هایش اشک می ­بارَد

چشم ­هایم با خیالِ شانه ­هایش اشک می ­بارَد

دست­ هایم قَدّ ِحتّی شانه­ هایش نیست، می­ دانم!

مَرهَمِ هر درد، از بُغضِ صدایش اشک می ­بارَد

خنجرش مثلِ مُسَلسَل ­های زَرّین می ­دَرَد شب را

مردِ عاشورایی ­ام، از آیه­ هایش اشک می ­بارَد

چون کبوتر با دو بالِ زخم خورده راز می­ گوید

بس ­که او می ­گِریَد از شال و ردایش اشک می ­بارَد

در کنارِ غربتِ سجّاده پیدا می­ شود گاهی

بینِ قرآن خواندنمحتّی خدایش اشک می ­بارَد

این زیارت ­های عاشوراییِ در سُجده غم دارد

مرثیه از ابتدا تا انتهایش، اشک می ­بارَد

دست ­هایم هر شب از "اَمّن یُجیب" َش لرز می ­گیرد

آتشِ در سینه­ ام بر تکّه ­هایش اشک می ­بارَد

شمع ­ها در چَشم­ هایم، قطره قطره ذوب می ­گَردَد

شمع حتّی در غمش تا پیشِ پایش، اشک می بارد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: محرم, امام حسین, شعر برای امام حسین, عاشورا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۹/۰۸  توسط  آمنه نقدی پور  |