مَردمِ چشمم، حجازِ تشنه، اشکِ سرخ
زخم، خون می بارد اینجا، روی مَشکِ سرخ
سینه زانو می زند زیرِ صلاتِ زخم
بادِ وحشی می وَزَد بر انبساطِ زخم
می خورَد شمشیرهای صیقلی بر سنگ
می خورَد تیری به تاریکی در این نیرنگ
تیغِ فتنه می نشیند در تنِ خورشید
شیرمردی می رود بر قلّه ی توحید
بر لبانش حجمِ داغِ لعنتِ ابلیس
می بُرَد سر، دست های هیئت ابلیس
شد مقرّب با زمین، آن لحظه میکائیل
آخرِ دنیاست اینجا، صورِ اسرافیل
آدم از غارِ تعلّق می زَنَد بیرون
می نشیند زندگی در بَطنِ عزرائیل
رسمِ خونریزی نشسته در سرِ قابیل
می چکد خون از تمامِ پیکرِ هابیل
عهد می بندد خدا، با یک پدر آرام
می شود قربانیِ تقدیر، اسماعیل
ناگهان دریاچه ی خون راه می افتد
کودکی با دستِ مادر می رود بر نیل
از تمامِ غارها، رَد می شود کودک
بسته خون، بر غارِ وحیِ مصطفی قندیل
"هیأتِ خورشید" آنجا می شود پیدا
فاطمه در جسمِ انسان1 می شود تشکیل
نورِ حق، در سرزمینِ مکّه می پیچد
جبرئیلِ وحی، هر دم می کند تنزیل
فاطمه "امّ ابیها"، فاطمه زهراست
ذکرِ زهرا می شود، بر هر زبان ترتیل
همسرش شاهِ عرب، مردِ حقیقت جو
پایگاهِ وحی و آیت، مقصدِ تأویل
خاندانش پرده دارِ ذاتِ روحانی
پشت اندر پشت زاهد، ایل اندر ایل
همسرش با خنجرِ دشمن به خون غلطید
کوفه در مرگِ علی شد، سالِ بی تحویل
سنگ می بارید، آن شب بر سرِکوفه
کوفه ویران بود، زیرِ بارشِ سِجّیل
باز هم خشمِ خدا را، می شود دیدن
باز صد رحمت، به فاسق های عامُ الفیل
مَردمِ چشمم، حجازِ تشنه، اشکِ سرخ
نیزه ها دارند، بر این فاجعه تعجیل

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام حسین, حضرت فاطمه, شعرمذهبی, آمنه نقدی پور
+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۷/۲۲  توسط  آمنه نقدی پور  | 

ضربه ی خنجری به گردنِ او

ضربه ای هم نشسته بر گُرده
صبر از چشم های گریان و
طاقت از بغض های من بُرده
می نشینم کنارِ دفتر و بعد
کودکانش هماره می گویند
"اَلعَطَش" شاعرِ دل آزرده
"اَلعَطَش" شعرهای افسرده
با تمامِ هجاءها صد بار
"اَلعَطَش"می رسد به گوشِ زمان
شِعر سَقای مُبهمَی دارد
بینِ دستانِ خیس و تاخورده
مادرم ذکرِ "یا حسینش" باز
کربلا را کشانده در خانه
ظرف های شکستنی امشب
ناگهان، ناگهان ترک خورده
ماه در حوضِ خانه افتاده
آب امشب قتیلِ جان ها شد
آب، دیگر که جان نمی بخشد
گل نشسته است، خیس و پژمرده
کودکان، زار می زنند پدر
می روی کربلا بیار کمی
خانه این روزها طلب کرده
علقمه با نَوای آزُرده
از خدا آمده ست آیتِ وحی
توی هر خانه کربلا باشد
پدرم زخمی است فریادش
مادرم خون به چشمش اَفشُرده
"بابی انت اُمی" اَم امشب
نیزه ای در گلوی شب کرده
چادرم خیمه می شود امشب
منم و ذکرهای نشمرده

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعرمذهبی, شعر در مورد محرم, آمنه نقدی پور, امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۶/۲۵  توسط  آمنه نقدی پور  | 

لا حَول بخوانید که مختار سوار است

او مُنتقمِ خون خداوند لِثار است
او مُنتقمِ ماهِ بنی هاشمم عباس
خونخواهِ علی اصغرِ لب تشنه و زار است
آراسته لشکر ز عرب تا به عجم پیش
فرمانده ی لشکر زِ یمین و ز یسار است
حور و مَلَک از عرش بگویند سلامش
مقصد که ز معراج رَوَد، یکّه سوار است
آغازِ رَهَش بیعتِ با مسلم بی کس
در کوفه ی بی رحم و در آغوشِ حصار است
مختار چه تدبیر؟ که زندان شَرَفی داشت
بر کوفه که بر خشمِ خداوند دچار است
دل را چه غمی از دلِ در حبس گرفتار؟
آنجا که دلِ مَردمش از دیو، شکار است
شهری پُرِ تزویر که هِی عهد شکستند
عهدی که نپاید، به چه تدبیر و چه کار است؟
کوفی صفتانی که سزاوارِ عتاب اند
هُشدار و ملامت که در آن دیو، قرار است
قربانگَهِ عُشّاق شده کوفه، خدایا
آنجا که به هر خانه رَوی شکلِ مزار است
با غافله مختار روان شد سوی کوفه
از بَهرِ قصاصی که چو تکلیفِ قرار است
تشریح نمودند تنِ پستِ شَبَث را
وحشی صفتی را که بسانِ سگِ هار است
کردند سرِ ابن زیادان سر نیزه
گفتند که این ابن زنا طعمه ی نار است
از جُثه ی ملعون عُمَر سر ببریدند
حفص ابن عُمَر همچو پدر نحس تبار است
شد حرمله صد تکّه ز آهِ دلِ زینب
تن سوختَنَش تا که چِشَد آنچه قرار است
آن کس که به طفلان و اسیران نکند رحم
ملعون و پلید و سگِ در حالِ شکار است
احسنت به مختار به آن کیّسِ مولا
مولایم علی گفت: که او نیک نگار است
اومنتقمِ خونِ حسین ابن علی بود
او سَیّس و او کَیّس و پر زَهره و شار است
آنجا که دلِ آلِ علی آینه وار است
مختار به همراهیِ شان آینه دار است

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: مختار ثقفی, شعر برای مختار ثقفی, شعرمذهبی, محرم
+ نوشته شده در  ۱۳۹۸/۰۴/۰۴  توسط  آمنه نقدی پور  | 

و زمین و زمان توقّف کرد

مرگ در پشتِ جان، توقّف کرد


کبریا منتظر نشست و بعد


کُلّ ِهفت آسمان، توقّف کرد


پرده ای روی کائنات آمد


همه ی لامَکان، توقّف کرد


جبرئیل امین فرود آمد


وحی در ناگهان، توقّف کرد


نه کسی در عُروج می رفت و


همه ی پرنیان، توقّف کرد


مُردگان، زندگان شدند و بعد


نَفسِ زندگان، توقّف کرد


کاروان، گرمِ حرکتش شد تا...


ناگهان،کاروان توقّف کرد


کودکی تشنه تازیان می خورد


دستِ بر تازیان، توقّف کرد


تیرِ سرکش به سمتِ گردن بود


فکرِ پشتِ کمان، توقّف کرد


کاش درکوفه، ایستگاهی بود


خوب می شد در آن، توقّف کرد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, شعرمذهبی, محرم, شعر برای امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۶/۰۶  توسط  آمنه نقدی پور  | 

کویر، مُشتَعِل از خَشمِ اُمویان بود

سرِ بریده ی عبّاس نیزه باران بود


غنیمت است، حسینم میانه ی میدان


تنی، اسیرِ طمع های جیره خواران بود


سرِ بُریده ی عریان و خواهری بی کَس


سرِ بُریده که نَه، فاتحِ سواران بود


گذاشت باده ی خون، در کفِ یزید،کسی


تمامِ بادیه از گریه، خیسِ باران بود


به سرکِشید یزیدِ پلید، باده ی خون


یزید، مَرجعِ شیطانِ مانده حیران بود


کنارِ پای حسین، جبرئیل زانو زد


که جبرئیلِ امین، جُزو پرده داران بود


که ناگهان حُرِ آزاده از جِناحِ یزید


دوید سمتِ حسینم،که نیزه باران بود


و مرزِکافر و مؤمن همیشه در تاریخ


به قدرِ خَنجرِ بر گُرده ی سواران بود


فضای حُزن، فضای گرفته ی یک دشت


و خونِ قَبضه شده، در دعای باران بود

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, شعرمذهبی, محرم, شعر برای امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۳/۰۳  توسط  آمنه نقدی پور  | 

و باز پَر زَدَنَم، در هواي چَشمانت

و تكّه های تنم، خسته و پريشانت

بگير با خودت از اين ديار دورم كن


بِبَر به عَلقمه، جانم بگير و دستانت...


چِقدر بی سر و بی دست و پام آقا جان


برای اينكه فَدات، اينكه مَست و ويرانت...


و شَرم می كُنم از زنده بودِ بعد از تو


نشسته ام كه بميرم، برای مَردانت


دوباره های من از اين زمانه می ميرند


دوباره... باره دعا می كنم كه قربانت...


اگر اجازه دهی ظهرِ داغِ عاشورا


شود دلم، دلِ تنگم دوباره مهمانت

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, شعرمذهبی, محرم, شعر برای امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۱/۰۵  توسط  آمنه نقدی پور  |