شهید اول صحرای خیر و شر

شهید زنده ی مولا علی اکبر
در آن پیداست سیمای خداوندی
جمالِ پاکِ پیغمبر، دَمِ حیدر
شجاعت از حسین آموخت عصمت از
زنِ والا و پاکِ ساقی کوثر
رَشید و پُر دل و نام آورِ میدان
شبیهِ نیمه ی سیبی ز پیغمبر
یلِ آب آور و کرارِ جان برکف
چراغ و چشم و امیدِ دلِ لشکر
به آنی قلع و قمع و مرگ می ریزد
به سَر و پا و اسب و بر تن اژدر
به صحنِ کربلا جانانه، جان بر کف
بِزَد بر قلبِ کفرِ جاهلان خنجر
درو می کرد دشمن را ز پیش و پس
که ناگه فرق او شد طعمه ی خَنجَر
شهیدِ اوّل دشت بلا و خون
عزیز و نورِ چشمِ ساقی کوثر

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: حضرت علی اکبر, شهدای کربلا, شهادت حضرت علی اکبر, آمنه نقدی پور
+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۵/۱۲  توسط  آمنه نقدی پور  | 

لا حَول بخوانید که مختار سوار است

او مُنتقمِ خون خداوند لِثار است
او مُنتقمِ ماهِ بنی هاشمم عباس
خونخواهِ علی اصغرِ لب تشنه و زار است
آراسته لشکر ز عرب تا به عجم پیش
فرمانده ی لشکر زِ یمین و ز یسار است
حور و مَلَک از عرش بگویند سلامش
مقصد که ز معراج رَوَد، یکّه سوار است
آغازِ رَهَش بیعتِ با مسلم بی کس
در کوفه ی بی رحم و در آغوشِ حصار است
مختار چه تدبیر؟ که زندان شَرَفی داشت
بر کوفه که بر خشمِ خداوند دچار است
دل را چه غمی از دلِ در حبس گرفتار؟
آنجا که دلِ مَردمش از دیو، شکار است
شهری پُرِ تزویر که هِی عهد شکستند
عهدی که نپاید، به چه تدبیر و چه کار است؟
کوفی صفتانی که سزاوارِ عتاب اند
هُشدار و ملامت که در آن دیو، قرار است
قربانگَهِ عُشّاق شده کوفه، خدایا
آنجا که به هر خانه رَوی شکلِ مزار است
با غافله مختار روان شد سوی کوفه
از بَهرِ قصاصی که چو تکلیفِ قرار است
تشریح نمودند تنِ پستِ شَبَث را
وحشی صفتی را که بسانِ سگِ هار است
کردند سرِ ابن زیادان سر نیزه
گفتند که این ابن زنا طعمه ی نار است
از جُثه ی ملعون عُمَر سر ببریدند
حفص ابن عُمَر همچو پدر نحس تبار است
شد حرمله صد تکّه ز آهِ دلِ زینب
تن سوختَنَش تا که چِشَد آنچه قرار است
آن کس که به طفلان و اسیران نکند رحم
ملعون و پلید و سگِ در حالِ شکار است
احسنت به مختار به آن کیّسِ مولا
مولایم علی گفت: که او نیک نگار است
اومنتقمِ خونِ حسین ابن علی بود
او سَیّس و او کَیّس و پر زَهره و شار است
آنجا که دلِ آلِ علی آینه وار است
مختار به همراهیِ شان آینه دار است

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: مختار ثقفی, شعر برای مختار ثقفی, شعرمذهبی, محرم
+ نوشته شده در  ۱۳۹۸/۰۴/۰۴  توسط  آمنه نقدی پور  | 

و زمین و زمان توقّف کرد

مرگ در پشتِ جان، توقّف کرد


کبریا منتظر نشست و بعد


کُلّ ِهفت آسمان، توقّف کرد


پرده ای روی کائنات آمد


همه ی لامَکان، توقّف کرد


جبرئیل امین فرود آمد


وحی در ناگهان، توقّف کرد


نه کسی در عُروج می رفت و


همه ی پرنیان، توقّف کرد


مُردگان، زندگان شدند و بعد


نَفسِ زندگان، توقّف کرد


کاروان، گرمِ حرکتش شد تا...


ناگهان،کاروان توقّف کرد


کودکی تشنه تازیان می خورد


دستِ بر تازیان، توقّف کرد


تیرِ سرکش به سمتِ گردن بود


فکرِ پشتِ کمان، توقّف کرد


کاش درکوفه، ایستگاهی بود


خوب می شد در آن، توقّف کرد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, شعرمذهبی, محرم, شعر برای امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۶/۰۶  توسط  آمنه نقدی پور  | 

کویر، مُشتَعِل از خَشمِ اُمویان بود

سرِ بریده ی عبّاس نیزه باران بود


غنیمت است، حسینم میانه ی میدان


تنی، اسیرِ طمع های جیره خواران بود


سرِ بُریده ی عریان و خواهری بی کَس


سرِ بُریده که نَه، فاتحِ سواران بود


گذاشت باده ی خون، در کفِ یزید،کسی


تمامِ بادیه از گریه، خیسِ باران بود


به سرکِشید یزیدِ پلید، باده ی خون


یزید، مَرجعِ شیطانِ مانده حیران بود


کنارِ پای حسین، جبرئیل زانو زد


که جبرئیلِ امین، جُزو پرده داران بود


که ناگهان حُرِ آزاده از جِناحِ یزید


دوید سمتِ حسینم،که نیزه باران بود


و مرزِکافر و مؤمن همیشه در تاریخ


به قدرِ خَنجرِ بر گُرده ی سواران بود


فضای حُزن، فضای گرفته ی یک دشت


و خونِ قَبضه شده، در دعای باران بود

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, شعرمذهبی, محرم, شعر برای امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۳/۰۳  توسط  آمنه نقدی پور  | 

و باز پَر زَدَنَم، در هواي چَشمانت

و تكّه های تنم، خسته و پريشانت

بگير با خودت از اين ديار دورم كن


بِبَر به عَلقمه، جانم بگير و دستانت...


چِقدر بی سر و بی دست و پام آقا جان


برای اينكه فَدات، اينكه مَست و ويرانت...


و شَرم می كُنم از زنده بودِ بعد از تو


نشسته ام كه بميرم، برای مَردانت


دوباره های من از اين زمانه می ميرند


دوباره... باره دعا می كنم كه قربانت...


اگر اجازه دهی ظهرِ داغِ عاشورا


شود دلم، دلِ تنگم دوباره مهمانت

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: آمنه نقدی پور, شعرمذهبی, محرم, شعر برای امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۱/۰۵  توسط  آمنه نقدی پور  | 

سوگواران، نوحه می­خوانند امشب، هر زبان خونی­ست

ذکرِ "ثارالله"می ­پیچد، تمامِ پرنیان خونی ­ست

زَهر می ­نوشند، مدّاحان ِ کوفه زَهر می ­نوشند

جام ­های زَهر، خونی، جام­ های شوکَران خونی ­ست

مرثیه خوانیِ زینب... می­ رسانَد آب را سَقا

این لبانِ تشنه­ ی تفتیده، تا عُمقِ دهان خونی ­ست

حَنجره می ­لرزد و از سینه آتش می­زَنَد بیرون

تیغ در دستانِ دشمن، مغزهای استخوان خونی­ ست

می ­شود عبّاس آب آور، بشوید خونِ دستان را

دست ­های زخمیِ سالارْ مرد ِ پهلوان، خونی ­ست

غسل باید کرد آخر، کودکان عطشان و گریانند

"العطش عبّاس" کو آبت؟ گلویِ کودکان خونی ­ست

رقصِ خون بر نیزه ­های ظلم، رقص ِ اهرِمَن در باد

کاروانِ تشنه لب، در این عزایِ جاودان خونی­ ست

ناگهان خورشیدِ سوم، در عروجِ درد پنهان شد

بعد از آن چشمِ زمین و هفت چشمِ آسمان خونی ­ست

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر برای امام حسین, کتاب معراج خون, شعر مذهبی, امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۰/۱۰/۱۳  توسط  آمنه نقدی پور  | 

در من تنیده غزل با طلیعه خونی:

­می تکانم بغض، بر ویرانه ­هایش اشک می ­بارَد

چشم ­هایم با خیالِ شانه ­هایش اشک می ­بارَد

دست­ هایم قَدّ ِحتّی شانه­ هایش نیست، می­ دانم!

مَرهَمِ هر درد، از بُغضِ صدایش اشک می ­بارَد

خنجرش مثلِ مُسَلسَل ­های زَرّین می ­دَرَد شب را

مردِ عاشورایی ­ام، از آیه­ هایش اشک می ­بارَد

چون کبوتر با دو بالِ زخم خورده راز می­ گوید

بس ­که او می ­گِریَد از شال و ردایش اشک می ­بارَد

در کنارِ غربتِ سجّاده پیدا می­ شود گاهی

بینِ قرآن خواندنمحتّی خدایش اشک می ­بارَد

این زیارت ­های عاشوراییِ در سُجده غم دارد

مرثیه از ابتدا تا انتهایش، اشک می ­بارَد

دست ­هایم هر شب از "اَمّن یُجیب" َش لرز می ­گیرد

آتشِ در سینه­ ام بر تکّه ­هایش اشک می ­بارَد

شمع ­ها در چَشم­ هایم، قطره قطره ذوب می ­گَردَد

شمع حتّی در غمش تا پیشِ پایش، اشک می بارد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: محرم, امام حسین, شعر برای امام حسین, عاشورا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۰/۰۹/۰۸  توسط  آمنه نقدی پور  | 

با ذکرِ تو یک بغضِ فرو خورده رها شد
آوازِ قفس، در دلِ افسرده رها شد
وقتی که شکستند تو را، در دلِ کوفه
هفتاد و دو جان از بدنِ مُرده رها شد
می رفت علمدار و کسی را خبرش نیست
تن داد به تقدیر و دل آزرده رها شد
لب های عطش دیده ی طفلی دو سه ماهه
گُلبرگِ گُلی تشنه و پژمرده رها شد
اسبانِ رمیده، دهنِ خشکِ بیابان
شِمر از شَرَف و عزّتِ نابرده رها شد
می بست به روی لبِ طفلان، قَدَحِ آب
قَدّاره شد و بر سر هر گُرده رها شد
جبریل عزادارِ سری بر سرِ نیزه ست
سردارِ سرِ دار، که تا خورده رها شد
در آخرِ این شعر، قلم خونیِ خونی ست
در سینه ی من، بغضِ ترک خورده رها شد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: نقدی پور, امام حسین, محرم, کتاب معراج خون
+ نوشته شده در  ۱۳۸۸/۰۵/۱۲  توسط  آمنه نقدی پور  |