مِهرِ تو را حُسِین به قلبَم کَرَم نمود
آقایمان، به فکرِ کنیزانِ خویش هست
اُم الائمه به من وعده داده بود
بینِ مُحِبِّ خویش، مَرا قوم و خویش هست
پیوندِ عاشقیست، نه کمتر، نه بیشتر
پاداشِ بندگیست، از اربابمان حسین
دلتنگِ یارِ حسینیم و بیقرار
یارِ تو و عذاب؟ دریابمان حسین
من عَهد بسته ام نَشَوم نا امید از او
وقتی غلامِ فاطمه اربابِ این دل است
خاکِ دلِ ما از گِل و از خاکِ کربلاست
دلهای قاسمانِ حسین از همین گِل است

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب قاسمانه


برچسب‌ها: قاسمانه, حاج قاسم سلیمانی, امام حسین, آمنه نقدی پور
+ نوشته شده در  ۱۴۰۲/۰۱/۳۱  توسط  آمنه نقدی پور  | 

این مهم نیست که از عشقِ که دیوانه شوی
بی دل و واله و سرگشته و بی‌خانه شوی

خانه بر دوش شوی و نخوری حسرتِ سیل
ساکن برزن و محکوم به ویرانه شوی

آشنای حـَرَمش گردی و مست از نگهش
جز رخ یار، به هر آینه بیگانه شوی

عشق، عشق است، چه فرق است حسین یا قاسم
اصل، وصل است که زنجیری و دیوانه شوی

این مهم نیست، که سردار کدامین باشد
یا کدامین شود شمع و تو پروانه شوی

اصل، اخلاص عمل هست و همان شوق درون
که میانِ شهدا لاله و ریحانه شوی

عشق باید که تو را، وصل کند بر حنّان
در غم ِ عشق خدا، رنجه و حنانه شوی

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب قاسمانه


برچسب‌ها: حاج قاسم سلیمانی, شعر درمورد عشق, امام حسین, آمنه نقدی پور
+ نوشته شده در  ۱۴۰۲/۰۱/۲۰  توسط  آمنه نقدی پور  | 

مَردمِ چشمم، حجازِ تشنه، اشکِ سرخ
زخم، خون می بارد اینجا، روی مَشکِ سرخ
سینه زانو می زند زیرِ صلاتِ زخم
بادِ وحشی می وَزَد بر انبساطِ زخم
می خورَد شمشیرهای صیقلی بر سنگ
می خورَد تیری به تاریکی در این نیرنگ
تیغِ فتنه می نشیند در تنِ خورشید
شیرمردی می رود بر قلّه ی توحید
بر لبانش حجمِ داغِ لعنتِ ابلیس
می بُرَد سر، دست های هیئت ابلیس
شد مقرّب با زمین، آن لحظه میکائیل
آخرِ دنیاست اینجا، صورِ اسرافیل
آدم از غارِ تعلّق می زَنَد بیرون
می نشیند زندگی در بَطنِ عزرائیل
رسمِ خونریزی نشسته در سرِ قابیل
می چکد خون از تمامِ پیکرِ هابیل
عهد می بندد خدا، با یک پدر آرام
می شود قربانیِ تقدیر، اسماعیل
ناگهان دریاچه ی خون راه می افتد
کودکی با دستِ مادر می رود بر نیل
از تمامِ غارها، رَد می شود کودک
بسته خون، بر غارِ وحیِ مصطفی قندیل
"هیأتِ خورشید" آنجا می شود پیدا
فاطمه در جسمِ انسان1 می شود تشکیل
نورِ حق، در سرزمینِ مکّه می پیچد
جبرئیلِ وحی، هر دم می کند تنزیل
فاطمه "امّ ابیها"، فاطمه زهراست
ذکرِ زهرا می شود، بر هر زبان ترتیل
همسرش شاهِ عرب، مردِ حقیقت جو
پایگاهِ وحی و آیت، مقصدِ تأویل
خاندانش پرده دارِ ذاتِ روحانی
پشت اندر پشت زاهد، ایل اندر ایل
همسرش با خنجرِ دشمن به خون غلطید
کوفه در مرگِ علی شد، سالِ بی تحویل
سنگ می بارید، آن شب بر سرِکوفه
کوفه ویران بود، زیرِ بارشِ سِجّیل
باز هم خشمِ خدا را، می شود دیدن
باز صد رحمت، به فاسق های عامُ الفیل
مَردمِ چشمم، حجازِ تشنه، اشکِ سرخ
نیزه ها دارند، بر این فاجعه تعجیل

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام حسین, حضرت فاطمه, شعرمذهبی, آمنه نقدی پور
+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۷/۲۲  توسط  آمنه نقدی پور  | 

ضربه ی خنجری به گردنِ او

ضربه ای هم نشسته بر گُرده
صبر از چشم های گریان و
طاقت از بغض های من بُرده
می نشینم کنارِ دفتر و بعد
کودکانش هماره می گویند
"اَلعَطَش" شاعرِ دل آزرده
"اَلعَطَش" شعرهای افسرده
با تمامِ هجاءها صد بار
"اَلعَطَش"می رسد به گوشِ زمان
شِعر سَقای مُبهمَی دارد
بینِ دستانِ خیس و تاخورده
مادرم ذکرِ "یا حسینش" باز
کربلا را کشانده در خانه
ظرف های شکستنی امشب
ناگهان، ناگهان ترک خورده
ماه در حوضِ خانه افتاده
آب امشب قتیلِ جان ها شد
آب، دیگر که جان نمی بخشد
گل نشسته است، خیس و پژمرده
کودکان، زار می زنند پدر
می روی کربلا بیار کمی
خانه این روزها طلب کرده
علقمه با نَوای آزُرده
از خدا آمده ست آیتِ وحی
توی هر خانه کربلا باشد
پدرم زخمی است فریادش
مادرم خون به چشمش اَفشُرده
"بابی انت اُمی" اَم امشب
نیزه ای در گلوی شب کرده
چادرم خیمه می شود امشب
منم و ذکرهای نشمرده

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعرمذهبی, شعر در مورد محرم, آمنه نقدی پور, امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۹/۰۶/۲۵  توسط  آمنه نقدی پور  | 

صدای شیهه ی اسبان، شنیده می شود و

جهان به خونِ شهیدان کشیده می شود و


کَمَر شکست، جهان زیرِ این بلای بزرگ

تمامِ عرش و مَلَک، قد خمیده می شود و


ببین که کوفه شده قتلگاهِ پیر و جوان


صدای کودکِ زخمی شنیده می شود و


سکینه صِیحه کشان می دَوَد در آن میدان


عزای کودکِ عطشان پدیده می شود و


ببین که معرکه برپاست، چون علی اکبر


به تیغِ فتنه ی دشمن کشیده می شود و


و عمّه ضَجّه کُنان، خاک می کُنَد بر سر


گُلِ عزیزِ حسین است، چیده می شود و


حسین، بی سر و مجروح و ردّ ِ سیصد زخم


به روی پیکرِ زخمیش دیده می شود و


حجاز و شام دل آزرده، کربلا غمگین


و رنگِ عَرش و مَلَک هم، پریده می شود و


نشسته کشورِ لاهوت، در سیاهیِ محض


به زیرِ غم، تنِ دنیا خمیده می شود و


فدای زجرِ حسین و فدای صبرِ حسین


خمیده کُلّ جهان در کنار قبرِ حسین

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: امام حسین, شعر در مورد محرم, شعر مذهبی, شعر در مورد عاشورا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۷/۰۷/۲۵  توسط  آمنه نقدی پور  | 

تنهای تنها، واژه ها معنا ندارند
در شعرِ هستی بی حسین مأوا ندارند
وقتی غزل در اتفاقِ شیوَنش مُرد
دیدم به چشمم عاشقان همتا ندارند
آری غزل از اتّفاقِ عشقِ او رفت
بَر بَست رختی را، که آن دل ها ندارند
در دشت ِغربت بی حضورش درد خواندیم
خواندیم تا دیگر گلوها، نا ندارند
آری گلویش را بریدند و چه دردی
انسانیّت خوب است ولی آنها ندارند
بر سنگفرشِ فاجعه تا قرن ها بعد
برگی شبیهِ برگِ دردش را ندارند

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر مذهبی, آمنه نقدی پور, امام حسین, کربلا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۴/۱۱/۱۶  توسط  آمنه نقدی پور  | 

وقتی که رنگِ واژه ها گُلگون شد آمد
وقتی که قلب ِعاشقان دِلخون شد آمد
آمد، ولی این آمدن پایانِ ما شد
پایانِ تلخی در کتابم چون شد آمد
فصلی گذشت و مانده ایم و عالمی اشک
اشکی که با بغضش شبیهِ خون شد آمد
اینجا محرّم رنگ ِصدها واژه درد است
با روح و جانِ واژه ها مفتون شد آمد
امسال هم مثلِ همیشه، مثلِ هر سال
آمد جنون آمیز، نَه مجنون شد آمد
کَندیم موهای پریشان، دانه دانه
تاریخ از تکرارِ غم، دلخون شد آمد

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر مذهبی, شعر در مورد عاشورا, شعر در مورد محرم, امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۴/۰۲/۰۹  توسط  آمنه نقدی پور  | 

سوگواران، نوحه می­خوانند امشب، هر زبان خونی­ست

ذکرِ "ثارالله"می ­پیچد، تمامِ پرنیان خونی ­ست

زَهر می ­نوشند، مدّاحان ِ کوفه زَهر می ­نوشند

جام ­های زَهر، خونی، جام­ های شوکَران خونی ­ست

مرثیه خوانیِ زینب... می­ رسانَد آب را سَقا

این لبانِ تشنه­ ی تفتیده، تا عُمقِ دهان خونی ­ست

حَنجره می ­لرزد و از سینه آتش می­زَنَد بیرون

تیغ در دستانِ دشمن، مغزهای استخوان خونی­ ست

می ­شود عبّاس آب آور، بشوید خونِ دستان را

دست ­های زخمیِ سالارْ مرد ِ پهلوان، خونی ­ست

غسل باید کرد آخر، کودکان عطشان و گریانند

"العطش عبّاس" کو آبت؟ گلویِ کودکان خونی ­ست

رقصِ خون بر نیزه ­های ظلم، رقص ِ اهرِمَن در باد

کاروانِ تشنه لب، در این عزایِ جاودان خونی­ ست

ناگهان خورشیدِ سوم، در عروجِ درد پنهان شد

بعد از آن چشمِ زمین و هفت چشمِ آسمان خونی ­ست

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر برای امام حسین, کتاب معراج خون, شعر مذهبی, امام حسین
+ نوشته شده در  ۱۳۹۰/۱۰/۱۳  توسط  آمنه نقدی پور  |