تنهای تنها، واژه ها معنا ندارند
در شعرِ هستی بی حسین مأوا ندارند
وقتی غزل در اتفاقِ شیوَنش مُرد
دیدم به چشمم عاشقان همتا ندارند
آری غزل از اتّفاقِ عشقِ او رفت
بَر بَست رختی را، که آن دل ها ندارند
در دشت ِغربت بی حضورش درد خواندیم
خواندیم تا دیگر گلوها، نا ندارند
آری گلویش را بریدند و چه دردی
انسانیّت خوب است ولی آنها ندارند
بر سنگفرشِ فاجعه تا قرن ها بعد
برگی شبیهِ برگِ دردش را ندارند

شاعر: آمنه نقدی پور

از کتاب معراج خون


برچسب‌ها: شعر مذهبی, آمنه نقدی پور, امام حسین, کربلا
+ نوشته شده در  ۱۳۹۴/۱۱/۱۶  توسط  آمنه نقدی پور  |